حقیقت تلخ !

 

آنچه من می شنیدم آنچه می گفتند نبود. کلمات در فضا دگرگون میشد و آنچه به گوش من می ریخت با کشنده ترین زهرها آلوده بود. در برابر من ، زنان ، مردان ، کودکان و ابزارها سخن می گفتند . شهری مرا سنگسار می کرد .

مردم یک شهر مرا دشنام می دادند.

شهری که دوست میداشتم.

 

اینک انتظار ، فرسایش زندگی است.باران فرو خواهد ریخت و تو هرگز به انتظارت کلامی نخواهی داشت که بگویی . زمین ها گل خواهد شد و تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید .

 

شهر آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد ، بخواند و بعد فراموش کند.

 

تو با درخت ریشه سوخته یی که به باغ خویش باز می گردد چه می توانی گفت ؟

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
پویا جمعه 1 تیر 1386 ساعت 03:35 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
تبادل لینک؟

امیر جمعه 1 تیر 1386 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

گر خواهی که نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو....

شاد باشی
فعلا

دوست دوشنبه 4 تیر 1386 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام گلم سعی کن به جای اینکه همیشه غصه دار باشی و همه اطرافت را سیاه ببینی ، به خورشید نگاه کن که دوست داره و با تمام وجودش به تو می تابه اما یادت نره که نسیم روت را می بوسه و به تو عشق می ورزه ، درخت که با تمام وجودش سایه را بر سرت می تابونه پس روشنی هم وجود داره که تو نمی بینی و بدون اینقدر هستد کسانی که دوست دارند و در آینده خواهند امد .بخند تا همیشه غم فراموش بشه و نتونه تو وجودت رخنه کنه .
خیلی دوست دارم

بابک سه‌شنبه 12 تیر 1386 ساعت 02:19 ق.ظ http://vladimir.blogfa.com

مامی تو هم؟ نکنه تو هم داره بدت میاد از اینجا؟ ( خیلی وقت که این احساس تلخ رو دارم که هیچ کاریش هم نمیشه کرد! میشه؟! )
کجایی تو؟ گهگاهی یه سری به این بچه بزن ;)

کاوه سه‌شنبه 30 مرداد 1386 ساعت 11:55 ق.ظ http://porkonpiyalera.blogfacom

سلام
من بیمعرفت نیستم قد تو!
دیدی بازم سر زدم
خوش باشی همیشه

[ بدون نام ] یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 12:45 ق.ظ http://irbs.coo.ir/

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد .
بوی هجرت می آید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد