قصه نبود،راه بود،خار بود و خون .
لیلی،قصه ی راه پر خون را می نوشت. راه بود و لیلی می رفت . مجنون نبود .
دنیا ولی پر از نام مجنون بود.
لیلی تنها بود،لیلی همیشه تنهاست.
قصه نبود،معرکه بود.میدان بود؛بازی چوگان و گوی.
چوگان نبود؛گوی بود.لیلی،گوی میدان بود؛بی چوگان.مجنون نبود.
لیلی زخم بر می داشت،اما شمشیر را نمی دید.شمشیرزن را نیز.
حریفی نبود.لیلی تنها می باخت.زیرا که قصه،قصه ی باختن بود.
مجنون کلمه بود.ناپیدا و گم.قصه ی عشق اما همه از مجنون بود.
مجنون نبود.
لیلی قصه اش را تنها می نوشت.
قصه که به آخر رسید،مجنون پیدا شد.لیلی مجنونش را دید.
لیلی گفت:پس قصه،قصه ی من و توست.
پس مجنون تویی!
خدا گفت:قصه نیست.راز است.این راز من و توست.برملا نمی شود،الا به مرگ.لیلی!تو مرده ای.
لیلی مرده بود.
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سری بزنید...
به امید دیدار...
من هزاربار این متن رو خوندم اما چیزی ندارم که الان بگم ...
دیدم یه کامنت داری گفتم عجیبه کسی برای این نوشته کامنت داده ... اومدم ببینم چی گفته !!!
جای شما بود هم این کامنت و هم کامنت اولی رو del می کردم تا لیلی راحت بخوابه ! :)
سلااااااااااااااااام
ممنون سر زدی
من کینک کردم
به ما سر بزن
بای بای...
آقایی که قبلا وبلاگ کار بد رو داشتی .. من آیدی یاهوی شما رو به دلایلی که بعدا توضیحش رو میدم گم کردم ... لطف کن این طرفا پیدات شد آیدیت رو برای من بزار ... مرسی.
سلام، خوبی مامی؟ چیشده؟ از لیلی و مجنون و عشق و قصه و این چیزا مینویسی!!! خبریه؟!!!
دلم برات تنگ شده....
سلام
ممنونم از اینکه بهم سر زدی
...
در مورد این پستت باید بگم که بدون اغراق باید بگم که یکی از زیباترین متنهاییه که خوندم...
ولی یه جاهایی سوال هست
مجنون اگه مجنون بود به لیلی زخم نمیزد
مجنون اگه مجنون بود آخر قصه پیداش نمیشد
مجنون اگه مجنون بود لیلی تنها نبود ...
مجنون ....
راز... امیدوارم رازی واسه برملا شدن باشه، حتی بعد از مرگ ....
ممنون از متن قشنگی که نوشتی
شاد باشی
فعلا
سلام قاصدک جان
تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداریها
راستی اگه مجنونی نیست بید مجنونی هست
سلام خوبی شما؟
من آپ هستم
خوشحال میشم سر بزنی
بای بای....