نمی دونم چند وقته دارم مینویسم ؟ مهر 81 بود یا 80 یادم نیست !
یه دفترچه خاطرات درست کردم اسمش رو گذاشتم قاصدک... اونم از نوع بهاریش ... دنبال آرامش می گشتم....
فرصت های گریزنده را چون قاصدکها به دست باد نشاندیم ....
23 سال و 11 ماه و 21 روزم شده و من هنوز نتونستم به دنیا چیزی یاد بدم ...
مرداب خاموش با دریای طوفانی یکی نیست ...
می خواستی همه چیزو عوض کنی؟ می خواستی دنیا رو عوض کنی؟ خب دنیای خودت چی؟ این چند وقت چقدر عوض شده ؟ خیلی؟ کمی؟ چقدر ؟
با سلام
((با عرض تسلیت به مناسبت شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالحسین به شما هموطن عزیز))
از شما دعوت می شود تا در یکمین سالگرد تاسیس وبلاگ راز و رمز کامپیوتر شرکت نمایید و ما را در هر چه بهتر برگزار شدن این مراسم یاری رسانید
زمان:شنبه ۲۲/۱۱/۸۴
مکان: وبلاگ راز و رمز کامپیوتر به آدرس shekoohi.blogsky.com
با سپاس فراوان مدیریت و نویسندگان وبلاگ راز و رمز کامپیوتر
(( رونوشت به تمامی وبلاگهای به روز شده))
میدونی مامی جون... خیلی سعی کردم بفهمم چرا هرچی سعی میکنم نمیشه.... ولی نمیشه... میدونی مامی... من میخواستم دنیا رو عوض کنم... ولی دنیا داشت منو عوض میکرد! مامی دلم گرفته... خیلی وقته... از وقتی دیگه هیچکسی نبود که بشینه پای صحبتام... از وقتی که دیگه نتونستم با کسی حرف بزنم.... از وقتی که همه رفتن و تنهام گذاشتن.....
سلام مامی... از صبح داشتم دنبال این میگشتم.... یه روز خودت بهم گفتی... حالا من هم به تو میگم..... « فرصتهای گریزنده را چون قاصدکها به دست باد نشاندیم . ما در خفاخانه های ضمیر خویش چیزی را پنهان نگه داشته ایم ؛ پنهان و سرسختانه نگه داشته ایم . و روزی دانستیم - و تو نیز خواهی دانست - که زمان ، جاودان بودن همه چیز را نفی می کند . پوسیدگی برهر آنچه پنهان شده است دست میابد و افسون به جای میماند ....... »
سلام دریای دلت آبی آبی باد . مهدیس جان وب خیلی جالبی بود بهت تبریک می گم با این ذوقت . امید وارم موفق باشی و پیروز . اگر وئقت کردی به من بارون زده هم یه سری بزن . بای
سلام- مطالب خوب و جالبی انتخاب می کنین. تبریک می گم. خوشحال ی شم که همچنان به ما هم سری بزنین . راستی به دوستانت هم معرفی کن.
سلام
خوبی؟؟؟؟؟ به جا میاری که؟! بی معرفت نباید یه پیغام میدادی که حداقل آدرس بلاگت رو داشته باشم؟؟؟؟ آدرس رو تو گوگل سرچ کردم تا پیدا کردم.
فکر کنم از سال ۸۱که اولین بلاگمو ساختم داشتی مینوشتی البته یادم نیست که چقدر قبلش مینوشتی!
به هر حال دوست قدیمی خوشحالم که دوباره مینویسی.
بعضی وقتا که میبینم کسی داره یه بلاگ رو میبنده دلم میگیره
خدا کنه این بلاگ و بلاگ خودم تا آخر عمر دفتر چه خاطراتمون باشه و پر از شادی و نشاط بمونه